من هیچچیز نداشتم که به او بگویم. او استاد بلامنازعِ نوشتن و ساختن جملههایی بود که هیچجا و هیچوقتی نشنیده بودمشان. او پیش از من به همه قشنگترین آهنگها دل سپرده بود، کتابهای زیادی خوانده بود، خدای کوچکِ فیلمدیدن بود و زنهای زیادی قبل از من، بیاندازه دوستش داشتند.
من فقط میتوانستم یواشکی و از راه دور دوستش داشته باشم و هر وقت که برایم مینویسد «بوسههای بسیار بر تو» از خوشی، بغض کنم!
نهـــم...برچسب : نویسنده : khanomef بازدید : 107